سردارشهید محمد اسلامی نسب
نام :محمد
نام خانوادگى :اسلامىنسب
نام پدر:نجات
تاریختولد :۲۸/۱۱/۱۳۳۳
ش.ش :۲۴۹۰
محلصدورشناسنامه :Paguldykite Zangan
مسئولیت: فرمانده گردان امام رضا لشکر۱۹ فجر
تاریخ شهادت :۰۴/۱۰/۶۵
Liudijimo vieta : Šalamčės ašis
operacija: کربلای ۴ چهار
Laidojimo vieta: Golzaras Šohadae Širazas
biografija, dienoraštis:
Kankinys Mohamedas Eslami Nasabas gimė 1333 m. Žiemos pabaigoje Lazangano kaime Darabo mieste religingoje šeimoje, o trejų ar trejų metų amžiaus jis buvo atimtas iš tėvo palaiminimo.. Kankinys aktyviai dalyvavo demonstracijose islamo revoliucijos pradžioje, o imamo Khomeini atvykimo į šalį dieną jis su keliais „Hezbollah“ nariais išvyko į Teheraną ir spėjo aplankyti imamą..
Kurstydamas kontrrevoliucinį karą Kurdistane, tas brangus vyras kartu su aštuoniasdešimčia drąsių IRGC narių išvyko į Kurdistaną 11/4/58 d., Nepraėjus nė metams po revoliucijos pergalės, kad susidorotų su veidmainių ir šalininkų grupėmis. Tačiau jo ir jo draugų Mahabade gyvenamoji vieta nesitęs dėl Laikinosios vyriausybės ( Bazarganas ) Pagal kompromisą su opozicinėmis grupėmis ji paskelbė paliaubas . Grįžęs iš Kurdistano kurį laiką jis tarnavo didžiajam kankiniui ajatolai Dastghibui, kad išsaugotų kiekvieną vertingą Islamo revoliucijos lobį. . Po kelių rytų jis buvo atsakingas už Islamo revoliucijos tribunolo informacijos apsaugą . Prasidėjus įvestam karui, eik į frontą . 1364 m. Jis buvo sužeistas akių srityje ir operacijos „Valfajr 8“ metu, vadovaudamas Imamo Rezos batalionui, patyrė sunkių cheminių sužalojimų. (ع) به ویژه حضرت زهرا(س) داشت سرانجام در عملیات کربلای۴ با رمز یا فا طمه زهرا به شهادت رسید و پیکرش مطهرش را پس از۲۰ روز بعد از شهادت شیراز انتقال یافت ودرگلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
Šis kuklus ir gėdingas rusas, silpnas Muhammado Islami Nasabo tarnas, savo valią pradedu liudydamas Visagalio Dievo vienybę.. Pripažinęs Šventojo Pranašo misijos vienybę ir kankinystę(s) Teherano imamų imitacija ir kankinystė dėl islamo ir Korano bei Prisikėlimo teisėtumo ir atsiskaitymo bei knygos ir prisikėlimo pateikiu keletą dalykų Irano šeimai ir draugams bei didvyriškai ir musulmoniškai tautai.. اولا آنقدر در پیشگاه خداوند منان شرمندهام که از نوشتن وصیت و از بردن نام خودم خجالت دارم. ولى از آنجایى که در زندگى خودم نتوانستم خدمتى به اسلام و مسلمین نمایم، گفتم شاید با نوشتن چند کلمهاى بتوانم پیامى را به برادران و خواهران مسلمان خود داده تا شاید تکلیفى که بر گردنم هست مقدار کمى از آن انجام دهم. Dabar, kai rašau šiuos kelis žodžius, rašysiu. Nors keletą dienų negrįžau iš eilės ir turiu laiko eiti į eilę po kelių dienų, tačiau kadangi mano širdis pilna vaikų, o kai kurie vaikai yra eilėje, nusprendžiau grįžti į eilę.. ولى در اینجا مخیر هستم که بروم یا نروم ولى در اینجا مخیر بودم که تا چند روزى بمانم و استراحت نمایم یا اینکه همین الان به جبهه بروم. Korano, su kuriuo konsultavausi, kad ši kilni eilutė atsirado, santrauka, Surah Al-Imran 194 eilutė, kurią parašysiu jo vertimo santrauką šiame dokumente: Nuo pirmojo pasninko žodžio Dievas atsakė į jų maldas, kad, be abejo, veiksmų Viešpats nepalieka nieko nemokamo, kai kurie žmonės nėra pranašesni už kitus, išskyrus paklusnumą, todėl tie, kurie emigravo iš savo tėvynės, kentėjo Dievo ir džihado keliais ir Jie buvo nužudyti, aš jų malonę ir bjaurumą uždengsiu savo malonės šydu iki galo… Kai pamačiau šią kilnią eilutę, buvau labai laiminga ir padrąsinta visagalio vilties ir pažadų kupina širdimi ir buvau pasirengusi pereiti į priekinę liniją.. Kariams, kurie
بودن در میان آنها براى انسان حال و هواى ارمغانى دیگر به وجود مىآورد. بد نیست مقدارى از چگونگى حالات ظاهرى رزمندگان براى کسانى که هنوز گوششان با صداى آهنگ دلرباى سنگرنشینان آشنا نشده در این کاغذپارههاى ناقابل با دستى لرزان از گناه و دلى پر از امید به رحمت خداى مهربان بنویسم تا بدانند در جبههها چه مىگذرد و در آنجا سراسر عشق به الله است. علاقهمند به محبوب و در جستجوى لقاى اویند. از جبهههایى سخن به میان آمده که رزمندگان آن از مرحله شعار به مرحله شعور و به مرحله عمل پاى گذاشته و خود را در انتخابى بزرگ و در کورهاى از کورههاى آزمایش الهى
قرار دادهاند. جایى که انسانها چون آهن گداخته آبدیده مىشوند و ناخالصها از آن جدا مىگردد و هرچه هست طلاى ناب و یکدست است و محک آن آتشهاى سنگین دشمن و سختیهاى جنگ است. جایى که فرق مرد از نامرد، شجاع از ترسو، مدعى بىعمل از عملکننده، راستگو از دروغگو مشخص مىشود. جایى که سواد و علم تنها ملاک نبوده و بسا یک بسیجى که از تمامى امکانات و مدرسه محروم مانده در جبهه چنان استعداد و دلاورى از خود نشان میدهد که گویى سالیان دراز در حوزه درس خوانده و طریقه کمال و صراط مستقیم را پیموده است. و آنچنان به توپها و تانکها و سلاحهاى دشمن لبخند تمسخر مىزند که پندارى این گلولهها نقل و نبات و یا گلهاى معطرى است که او را گلباران مینمایند.
او در وسط این گلولهبارانها آنچنان با قامیت استوار قدم مىزند که گویى لحظه به لحظه آن آیه اطمینان قلب و سکینه براى او ناز مىشود. او در مقابل شلیک گلولههاى دشمن آنقدر صبور و شکیباست که دشمن از صبر و تفکر او ناامید و مایوس مىشود. Kankinystės klausimas jam buvo išspręstas taip, kad jis savo akimis pamatė dieviškąjį rojų ir stebi dieviškuosius palaiminimus, kur Dievas suteikė malonę šventiesiems ir kankiniams.. چه بگویم از این جوانان بسیجى، سپاهى، ارتشى و جهادگرانى که حجله دامادى را رها کرده و جهاد فىسبیلالله را بر آن ترجیح داده و راه عشقبازى را برگزیدهاند. راهى که براى رسیدن به وصال معشوق خون جگرها و سختیها و زحمتها در بر خواهد داشت. البته این خون جگرها در گرفتن از کام از یار به شیرینتر از عسل مبدل خواهد گشت و کام یار هر مردهاى را زندهتر از گلهاى بهارى خواهد کرد. حلوات و شیرینى عشقبازى با یار آنچنان به انسان صفایى مىبخشد که انسان از خود بىخود شده و همه چیز را فراموش مىکند. براى عاشقان شهادت، شهادت آنچنان شیرین و لذتبخش است که با هیچکدام از وعدههاى دنیوى او را مقیاسى نیست. در اینجا مناسب است مقدارى از شهادت صحبت شود. شهادتى که خداوند فقط به اولیاء و عشاق و بندگان خالص خود ارزانى داشته، شهادتى که دشمن با هیچ سلاحى برعلیه او نمىتواند به مبارزه آید و همه تیغهاى دشمن در مقابلش کند و بىاثر است. شهادتى که در آخرین فشارهاى دشمن کارساز است و همین بس که هرکس مسئله شهادت برایش حل شده باشد تا پایان کار مىجنگد. البته منظور این نیست که همه کشته و شهید شوند، بلکه علاقه به شهادت انسان را تا آخرین لحظه مقاوم مىنماید و براى فرد شهادتطلب فرق نمىکند که دشمن با چه سلاحى حمله کرده و قدرت دشمن کم یا زیاد است. فرد شهادت طلب مثلش مثل آن است که مىگوید آب که از سرگذشت، چه یک کله چه صد کله. مثلا یا شب که شد از سیاهى آن مهراس. ولى کسى که شهادتطلب نباشد ممکن است کشته هم بشود ولى قبل از کشته شدن یک لحظه دلواپس شود و این یک لحظه هم از نظر نظامى و هم از نظر عقیدتى و ایدئولوژى کار را خراب خواهد کرد، چراکه همین اشکال در لشکر کفر وجود دارد. لشکریان صدام هم از نظر نظامى آمادگى دارند و هم از نظر امکانات و مهمات تجهیزات، ولى اشکال اصلى آنان که تاکنون این همه شکست خوردهاند همین یک کلام است که آنها وقتى مسئله کشته شدن به میان آمده و براى آنها مرگ صددرصد مىشود جنگیدنشان به پایان مىرسد و یاراى ایستادن و استقامت و جنگیدن ندارند و همین مىشود شکست. ولى در مقابل آن رزمندگان را نگاه کنید، یک شب در کنار خورعبدالله توى سنگر با رزمندهاى نگهبانى مىدادم که از طرف دشمن حدودا هر دقیقهاى ۱۰ الى ۲۰ گلوله خمپاره و کاتیوشا شلیک مىشود، برادر رزمنده با کمال خونسردى خوابیده و سنگر ما همان گودهایى بود که گلوله کاتیوشا آن را گود کرده بود.
او در سنگر کمین در نوبت خود با کمال اطمینان خوابیده بود. وقتى نوبت نگهبانى او شد آتش سنگینتر شد و در فاصله ۵ الى ۸مترى ما گلوله مىخورد و به علت باتلاقى بودن زمین، خاکها با باتلاقهاى آن روى سر ما مىریخت و ترکش آن بالا نمىآمد. او مىگفت اگر توى گودال باید ما مىرویم پهلوى امام حسین(ع) و با لبخندى ملیح مىگفت: بخواب. حتى یک روز صبح عراق پاتک کرد و کاتیوشا بصورت ۴۰ گلوله، ۴۰ گلوله روى سر ما مىریخت ولى برادران برایشان فرق نمىکرد و با کمال اطمینان و قوت قلب ایستادند.
البته از اینگونه موارد در جبههها بسیار بوده و هست و بعضى موارد آن قابل وصف نیست و باید از نزدیک مشاهده آن نمود. راستى که قلم و کاغذها جز از وصف شیرمردانى است که به مرگ لبخند استقبال زده و با این کار خود کمر دشمن را شکسته و خواب را از کلیه سردمداران خوشگذران و نوکران آنها ربودهاند. کیست که بتواند چهره سراسر حماسهآفرین تکسواران بسیجى و ارتشى و جهادى و پاسداران که دشمن درون و برون را با نماز شبهایشان به خاک مذلت کشانده و رضاى محبوب خود را بر رضاى تمامى افراد و خواستههاى دنیوى ترجیح داده و به آنها پشتپا زدهاند در این کاغذها پارهها ترسیم نماید.
شگفتا که ابهت و عظمت رزمندگان و شهدا همه قلمفرسایان و هنرمندان را عاجز از ترسیم چهره خود در اوراقها کرده و به لب همگى آنها مهر سکوت زده و کمتر کسى است که بتواند دست به قلم برده و اوصاف دلاوران اعم از شهدا، اسرا و رزمندگان در جبهه را به رشته تحریر درآورد. زیرا گنجایش بحر در صبر امکانپذیر نخواهد بود، چه رسد که ما با قلم و دست لرزان خود بتوانیم حرفى رده و در این موارد عرض اندامى نماییم. پس بهتر است لب فرو برده و خاموش شویم. و اما مطلب بعد اینکه انسان تا وقتى در معرض امتحان و سختى قرار نگیرد نمیتواند ادعاى دوستى با اهلبیت(ع) را بنماید.
قبل از امتحان تنها شعار است، و عمل است که محک و معیار خالص بودن انسان را تعیین و مشخص مىنماید. لذا چه زیباست براى آنهایى که مدتها در مسجدها ادعاى دوستى با اسلام و اهلبیت(ع) مىنمایند. در این مرحله و مقطع از زمان خود را در جنگ و جهاد فىسبیلالله شرکت دهند و صداقت خود را به اثبات رسانند و جاى تعجب است که عدهاى که خود را وارثین اسلام مىدانند تا کنون پاى به جبهه نگذاشته و هنوز با سختیهاى جنگ هیچگونه انسى نگرفتهاند و جاى سئوال است که روز قیامت آنها از جواب در مقابل شهدا چه خواهند گفت. Jie tikrai Dievas prieš Pranašas ir šventieji ir žmonės bus gėda Shhydprvr. Santrauka ir mirtis, mes praradome mūsų laiko galimybę
Nrbvdh atsitikti ir šiuo atveju bandant rasti sprendimą. حتى آنهایى که شعار میهنپرستى را مىدهند، اگر صادقند باید به جبهه رفته و از خاک و ناموس خود دفاع کنند. به خدا قسم بیچارهترین کسانى هستند که دشمن خاک و همهچیز آنها را به تصرف درآورده و به خاطر ترس از مرگ به خود هیچ حرکتى نمىدهند و در سر میز مذاکره سند بندگى خود را و ملت خود را امضاء میکنند، ننگ و نفرین بر کشورهاى عربى و به اصطلاح اسلامى و دولتهاى آنان که خود را نوکر و سرسپرده آمریکا کرده و ناموس خود را در اختیار آنها قرار دادهاند.
در پایان مجددا همه برادران را به جهاد فىسبیلالله سفارش مىکنم. Kadangi džihadas musulmonams pagerbti ir mirti lovoje, o islamo priešas, islamas stovėjo už panaikinimo pažemintas ir nepilnaverčiai nei kas nors kitas;. و بدانید که ما به جبهه احتیاج داریم و باید برویم تا ساخته و آبدیده شویم و براى تمام مبارزین و جنگجویان حقیقى که مىخواهند از کشور و ناموس خود دفاع کنند و از زیر بار جنایتکاران دنیا بیرون بیایند آشنایى با شیوه جنگهاى اسلام و رزمندگان اسلام را لازم Aš žinau. به آزادیخواهان جهان بگویید علاج بیرون کردن دشمن از خانه فقط اسلحه گرم و خون سرخ است، نه بر سر میز مذاکره نشستن و خود را براى ابد فروختن به دشمنان اسلام و به دشمنان انسلانیت. والله بزرگترین آزادهمرد عالم خمینى است و هرکس به او اقتدا کند فلاح و رستگار است. به خدا قسم دیگر براى احدى مخصوصا مردم ایران مسئله پوشیده نیست که خمینى دشمن آمریکا، اسرائیل و شوروى و دشمن همه
ستمکاران و جنایتکاران عالم است و اوست طلبکننده حق محرومین و پابرهنهها. مرگ بر سرمایهدارانى که امام و ؟؟؟؟/را براى رسیدن به اسلام و حکومت اسلام و گرفتن حق محرومین یارى نکرده، بلکه بر علیه این امام بزرگوار و ؟؟؟؟؟؟ و دولت مورد تأیید امام کارشکنى کرده و چنان فشارى را بر گرده دولت وارد کردهاند که گویى آنها نوکران آمریکا و صدامند. بخدا بدانند غیر از منافقین و دیگر دشمنان عدهاى نیز هستند که خواسته یا ناخواسته به خاطر رفاهطلبى و زندگى حیوانى با امام مخالفت کرده و به عنوان مخالفت با آیتالله منتظرى شعارهاى خود و حرفهاى خود را به شکلهاى مختلف در جامعه مطرح مىکنند که آنها اکثرا در جنگ پیدا نمىشوند، در جنگ کمتر حضور دارند، اگرچه خود را با بهترین لباس و بهترین شکل مذهبى آراسته باشند. Jie izoliuoti Irano Shhydprvr žmonės yra atskiras ir ne bet kokią pagalbą į karą, nes Viešpats bus juos visus iškart. خداوند به همه مسلمین مخصوصا مردم قهرمان ایران استقامت و به امام، آیتالله منتظرى و یاران امام طول عمر عنایت فرماید. در اینجا لازم است از خانواده محترم مخصوصا از مادرم تشکر و حلالبودى نمایم و خوب است بدانند اگر خداوند به حقیر توفیق شهادت عنایت فرمود خدا را شکر کنند و لازم نیست از ارگانى چیزى درخواست نمایند و حتى در بنیادشهید بروند. آنها وظیفه خود را مىدانند. ما براى خدا به جبهه رفتیم و براى خدا جنگیدیم و براى خدا کشته مىشویم و براى خدا جنگ مىکنیم و ما از هیچکس و هیچ ارگانى هیچ توقعى نخواهیم داشت. Jums net nereikia sakyti kitiems, kad mano vaikas ar artimieji buvo kankinami. Mano maloni ir gera mama neturėtų niekam skolinga ir sakyti, kad mano vaikai buvo kankinami. Mes nieko nepadarėme dėl islamo. Jei neminite mano vardo, esu labiau patenkintas. Paprašykite draugų, kad jie mane įteisintų. Neduok Dieve, mano šeima, garbingoji šeima, būkite kitų kreditoriais ir parodykite kitiems tą mano žudymą.. بخدا قسم راضى نیستم یک نفر در این رابطه در زحمت بیفتد. از کلیه دوستان و برادران که مدتها در جمع آنها بوده و براى آنها ایجاد مزاحمت نمودهام حلالبودى مىطلبم و از آنها درخواست طلب استغفار و مغفرت از درگاه خداوند بزرگ دارم. Taip pat palaidokite mane Širaze. Štai keletas punktų, kuriuos turiu pasakyti savo broliams, fronto broliams kaip testamentą: همانطور که خود اطلاع دارید، آموزش یکى از پایههاى کار جنگ مىباشد که باید در آن دقت بیشتر شده و به او بهاى بیشترى داده شود. همیشه تعداد افراد، زیاد کارنکرده و بلکه کاربرد با افرادى بوده است که آبدیده و با کیفیتى خوب با دشمن روبرو شده انشاءالله برادران عزیز نیروها را خوب آبدیده نموده و آنها را آزمایش کرده و نیروهاى آبدیده و آزمایشکار داده را به قلب دشمن زده که این دشمن زبون و خوار یاراى مقاومت در مقابل نیروهاى جانبرکف اسلام را نخواهد داشت. شبهاى عملیات نیروها را داوطلب انتخاب کنید که نیروهاى داوطلب همیشه در جریان عملیات پیشقدم بوده و نیروهاى داوطلب همیشه خط مقدم دشمن را در هم مىشکنند. از اینکه خداوند مدتى توفیق شرکت در جمع شما به من حقیر عنایت فرمود از او شکر مىکنم و از شما برادران عزیز که ممکن است به دلایل مختلف از دست این حقیر سراپا تقصیر ناراحت شده باشید عذر مىخواهم. امید است خداوند هرچه سریعتر رزمندگان اسلام را با پیروزى تمام به
خانوادههاى خود برگرداند. در پایان لازم است با خداوند بزرگ مقدارى راز و نیاز کرده گرچه زبان الکن از شکر او و نام اوست ولى از آنجایى که خود توفیق تکلم را به ما داده است، از او که عادتش به احسان و لطف است شکر کنم. خداوند از اینکه به بنده ضعیف و گناهکار رحمت واسعه کرامت فرمودى با زبان الکنم ترا سپاس مىگویم. خداوندا از اینکه حقیر بىلیاق و ناچیز را در جمع رزمندگان خود قرار دادى و بر این بنده خوار و ذلیلت منت گذاشتى از تو ممنونم و این منت را با دل و جان و بلکه با گوشت و
پوست و خون و تمامى سلولهاى بدنم خریدارم. خداوندا این نعمت انقلاب، این نعمت رهبرى که به ما عنایت فرمودى و نتوانستیم شکرگزار آن باشیم از مقام باعظمت تو عذرخواهى مىکنم. محبوب من اى قدرتمندى که با جهاد و آشنایى آن به بندگانت قدرت قدرتمندان را به شکست مبدل کردى، اى ولى نعمت و اى مولاى ما که جهاد فىسبیلالله را به دستور نماینده امام زمان(aj) به ما ارزانى دادى تا بتوانیم از اسلام و قرآن و نوامیس مسلمین دفا ع کنیم، ترا شکر مىکنم. ترا حمد و سپاس مىگویم و به خاطر بزرگى و عظمت تو سر خضوع و خشوع فرو مىآوریم. خداوندا خودت خوب مىدانى که کشته شدن در راهت را چون شیرینى گوارا مىدانم و از تو که صاحب و مالکم هستى تقاضاى استقامت دارم.
استقامت در آن لحظههایى که پاى انسان مىلغزد. فقط تو مىتوانى او را نجات دهى. در گرماگرم